برادران لیلا
تحلیل روانشناختی فیلم برادران لیلا
لیلا، دختری که در ظاهر خاکستری ترین نقش را در فیلم دارد، اما واقعیت روانشناختی این شخصیت ابعاد دیگری هم دارد، لیلا در یک خانواده با نگاه به شدت مرد سالارانه به دنیا آمده است و نوع گفت و گو های او با والدینش نشاندهنده خشم و نفرتی است که بین آنها دفن شده است. و با هر محرکی تمام این احساسات به سطح خودآگاه میآیند و در چنین شرایطی لیلا ناخودآگاه به سمت تغییر یک نقش روانی بسیار عمیق حرکت کرده است که دلیل نامگذاری فیلم هم میتواند همین مسئله باشد.
نام برادران لیلا، نشاندهنده محوری از برادران است که مرکز آن را لیلا شکل داده است، نامی که در آن خبری از والدین نیست. چرا که لیلا ناخودآگاه به سمت تغییر نقش هویتی خودش در خانواده رفته است. و بیشتر از این که یک خواهر باشد، یک مادر است. این اتفاق نتیجه شرایطی است که لیلا سالها با آن روبرو بوده است. شرایطی که هویت زنانه آن را نابود کرده است و در نتیجه برای عبور از تنفرش بخاطر دختر خانواده بودن هیچگاه به سمت ازدواج نرفته و هیچگاه حتی صحبتی از آن هم نمیکند، درحالی که اکثر برادرانش، در طول فیلم به ارتباطات عاطفی فعلی یا قبلی خود اشاره میکنند.
لیلا به سمت ایفای نقش مادر رفته تا از نفرت عمیقش از مادر عبور کند و سپس با جذب برادرانش به سمت کنار زدن پدرش میرود.
نکته مهمتر ، نوع برون ریزی خشم در لیلا است، خشمی که گاهی به صورت منفعلانه خودش را نشان میدهد برای مثال، او برای پیگیری مشکلات پزشکی والدینش هیچ انگیزه و تمایلی ندارد و حتی برادرش علیرضا را نیز ترغیب به عدم پیگیری وضعیت پزشکی آنها میکند.
اما نکته اصلی همینجاست ، بیشترین درگیری لیلا در خانواده با پدرش است اما از طرفی هم تنها فردی است که راز های پدرش هم خبر دارد تا جایی که حتی مادرش از وجود سکه ها خبر نداشت
اما لیلا تعداد دقیق و جای سکه ها را میدانست ، وضعیتی که نشان میدهد نه تنها تغییر نقش لیلا به مادر خانواده رخ داده است، بلکه پدر خانواده هم این تغییر نقش را پذیرفته است.
اما چرا اسماعیل این تغییر نقش را پذیرفته است؟ او ترکیبی از یک شخصیت پرخاشگر و منفعل با حالت شدید مازوخیسم و سادیسم است.
دگر آزاری با مظلوم نمایی، شگرد شخصیت هایی مانند اسماعیل است. شخصیت هایی که به زور ناخودآگاه به استقبال اسیب دیدن و تحقیر شدن میروند، چرا که مقدمه ازار دیگران از مسیر تحقیر شدن خودشان عبور میکند. شما هیچ فرد سادیستیکی را پیدا نخواهید کرد که خودازارگر هم نباشد.
یکی از ویژگی های اسماعیل زن ستیزی هم هست. برقراری هرگونه رابطه عاطفی با یک زن به معنای یاداوری وجود ارزشمندی های مردانه در اوست. اما باور عمیق او ناکافی و بی ارزش بودنش است و در چنین شرایطی تخریب زنان و جلوگیری از شکل گرفتن هرگونه رابطه بین خودش و زنان دیگر خانواده یک مکانیسم ناخودآگاه ازارگرانه در اوست. در نتیجه با نقش جدید دخترش همراهی میکند چرا که همسرش توان تخریب و تحقیر کردن او را مانند دخترش ندارد.
اسماعیل در یک دیالوگ به پسرش علیرضا میگوید: من فکر کردم تو با بقیه فرق داری و بهت اعتماد کردم.
اینجا نشاندهنده اوج بازی های روانی اسماعیل با فرزندانش است. اسماعیل میداند که علیرضا نسبت به سایر برادرانش از حس بی ارزشی عمیق تری رنج میبرد، و هیچگاه نمیتواند احساسات خود را در اولویت قرار دهد. علیرضا به دلیل آنچه که در خانواده رخ داده است، به صورت بسیار عمیق وارد تله بی ارزش سازی شده، تله ای که باعث میشود مانند یک رادار بسیار پیشرفته در لحظاتی که میتواند تغییرات مثبت در زندگی خودش ایجاد کند ناگهان پا به فرار میگذارد چرا که تیپ هایی مانند علیرضا بیشتر از شکست خوردن، از موفقیت هراس دارند. در نتیجه هر تصمیمی که به بی ارزش کردن نیاز هایش کمکی کند را در اولیت قرار میدهد.
چنین فردی حتما گزینه مورد اعتمادی برای پدرش خواهد بود.
همین الگو در فرزندان دیگر به شکل دیگر وجود دارد، پرویز با شرایط جسمانی عجیبی که میتواند نتیجه ای از پُرخوری و پر نوشی های عصبی باشد، با شرایط نامساعد اقتصادی همچنان به دنبال فرزند آوری است. سیکل قربانی سازی که در یک خانواده بیمار ادامه پیدا میکند درحالی که پرویز به خاطر برداشتن یک سوسیس از سوی پدرش تحقیر میشود اما همچنان با فرزند آوری به دنبال توجه ویژه از سوی پدرش است. فیلم برادران لیلا میتواند چند یاداوری مهم برای مخاطب به همراه داشته باشد.
1- بهشتی زیرپای مادران نیست و بسیار مادرانی هستند که آسیب های بسیار به فرزندانشان زده اند.
1-تجربه الزاما همیشه باعث آگاهی و سپس بینش نمیشود . افرادی مانند اسماعیل تا آخرین لحظه عمرشان به دنبال فرصت هایی به دنبال کسب قدرت بیشتر میروند تا قربانیان بیشتری بسازند. نوع نگرش نسل جدید قطعا در درک عمیق تری از زندگی آنها تاثیر دارد و سن والدین ملاک کافی برای درستی رفتار و گفتار انها نیست. زمان پشت دست جوانان بازی کردن فرا رسیده است.
4-ذات هر دیکتاتوری به ترس گره خورده است، ترس از دست دادن، چرا که عمیقا میدانند لایق قدرتی که دارند، نیستند و فقط سرکوب و زورگویی باعث بقای آنها شده است و ادامه دائمی تمرکز بر از دست ندادن ارزش های ساختگی آنها همیشه دلیل سقوط آنهاست .