مشاوره و روان درمانی برای افراد، زوج ها و خانواده ها

تغییر سبک زندگی و افزایش سلامت روان

تغییر سبک زندگی و افزایش سلامت روان

در این مقاله یاد میگیریم: تغییر سبک زندگی و افزایش سلامت روان

تعریف سلامت روان

سلامت روان یعنی سر حالی روانی خیلی وقتها این سرحالی روانی به خاطر سبک زندگی افراد به خطر می افتد . این مقاله به شما کمک می کند تا بتوانید سبک زندگی خود را بشناسید .آسیب ها را شناسایی کرده و آنها را حل کنید . قبل از آنکه وارد محتوای اساسی این مقاله شوم از شما سوالی دارم و دوست دارم قبل از خواندن ادامه مقاله خوب به این سوال فکر کنید و به خودتان پاسخ دهید.

آیا شما حاضرید تک تک لحظات عمرتان از ابتدای تولد تا الان با تمام جزییات مجددا برای شما تکرار شود؟

وقتی در همایش ها و سخنرانی هایم یا در اتاق درمان از مراجعینم این سوال را می پرسم تقریبا همه آنها اذعان میکنند که به هیچ عنوان حاضر نیستند که مجددا گذشته شان با جزییات برایشان تکرار شود. و این یعنی همه ما به نوعی بد زندگی کرده ایم و سبک زندگی ما غلط و اشتباه بوده است. هم اکنون هر چند سال سن که دارید دقت کنید و تصمیم بگیرید که باقی مانده عمر خود را به سبکی دیگر و به سیاتی بهتر سپری کنید.

اگر شما در دهه 50-40 یا 30 سالگی زندگی خود هستید قطعا تا 80 سالگی می توانید با روش بهتری زندگی کنید یعنی تقریبا درصد بالایی از عمر شما هنوز باقی است و میتوان با یک تغییر اساسی مدل زندگی را هم تغییر دادو بهداشت روان خود و خانواده را ارتقا ببخشید .

مفهوم سبک زندگی:

سبک زندگی الگو های منحصر به فرد از ویژگی ها ، رفتارها، و عادت ها و نقشه حرکت ماست از احساس حقارت به سمت احساس برتری. یا به زبان دیگر نقشه زندگی برای هر فردی منحصر به فرد است. سبک زندگی هر فردی دارای یک سری تعیین کننده است. این تعیین کننده ها سبک زندگی هر فرد را تشکیل میدهد: همانطور که مشاهده می کنید درک هر فرد از محیط پیرامونش یکی از این تعیین کننده هاست و احساس هر فرد از یک پدیده متفاوت از احساس دیگران است. اهداف، نحوه فکر،تیپ شخصیتی ، عادات، هوی و هوس ها ی آدمها همگی منحصر به فرد است. بنابرین سبک زندگی هر آدمی با این تعیین کننده ها جدای از سبک زندگی فرد دیگر است.

اعتقادات مربوط به شیوه زندگی:

مفهوم خود یا خویشتن داری:یعنی اعتقاد به اینکه من کی هستم.؟
خود آرمانی: اعتقاد به اینکه من چه باید باشم و یا مجبورم چگونه باشم تا جایگاهی میان مردم داشته باشم؟
اعتقادات اخلاقی: مجموعه چیز هایی که درست و غلط است. یعنی ارزش ها و باید و نباید هایی که هر فرد در چهارچوب نطام فکری خود برای خویش قایل است.
نکته مهم اینجاست که هر گاه میان اعتقادات مربوط به خود و خود آرمانی تعارض به وجود آید احساس حقارت شکل میگیرد.

احساس حقارت چیست؟ (inferiority feeling)

احساس حقارت یعنی تلاش برای برتری و کامل کردن ناکاملی ها و پیشرفت به سمت کامل شدن. این احساس حقارت احساسی کاملا مثبت و در جهت رشد بشریت است و در واقع این احساس حقارت اگر از حد معقول خود تجاوز نکند باعث پیشرفت بشریت است. چون انسانها وقتی که احساس کنند که نیازمند به پیشرفت و رسیدن به تکامل هستند تلاش بیشتری می کنند.

تمام تکنولوژی و مدرنیته امروز مدیون همین احساس حقارت در انسانهاست.
در مقابل احساس حقارت مفهومی وجود دارد به نام عقده حقارت.

عقده حقارت چیست؟ (inferiority complex)

عقده حقارت تلاشی است برای برتری بر دیگران، زمانی که فرد نتواند بر احساس حقارت غلبه کند و آنرا در جهت صحیح هدایت کند این حس تقویت شده و تبدیل به عقده حقارت خواهد شد.

در واقع عقده حقارت سرپوشی است برای تحقیر.

سبک زندگی و سبک فرزندپروری همراه با حقارت و سرزنش شدید والدین که آسیب بسیار جدی به سلامت روان کودک و نوجوان وارد خواهد کرد . البته در بسیاری از مواقع عقده حقارت به 3 صورت در کودکی انسان به وجود می آید .

حقارت جسمانی : وقتی که کودک را به لحاظ جسمانی مورد تحقیر قرار می دهید مثلا قد و وزن یا چهره کودک را مسخره می کنید.
لوس کردن کودک:وقتی آنچه کودک طلب میکند بی چون وچرا در اختیارشان قرار می دهید و کودک هیچگاه مفهوم نیاز و محرومیت را درک نمی کند.ونه شنیدن را یاد نمی گیرد .
نادیده گرفتن کودک:زمانیکه کودک مورد بی توجهی و بی مهری شدید توسط والدین قرار می گیرد و خلا عاطفی شدیدی در کودک ایجاد می شود به طوری که مخازن احساسی کودک تهی شده و در بزرگسالی با عقده حقارت نمود پیدا می کند.

به همین دلیل است که آلفرد آدلر می گوید:

تحقیر کودکان جنایت در حق بشریت است.

چون این افراد در جامعه برای دیگران خطرناک هستند و ممکن است به دیگران آسیب برسانند.

عقده برتری (perfection)

وقتی فردی در مقابل احساس حقارتش گرایش به جبران بیش از اندازه پیدا کند دچار عقده برتری خواهد شد. این ها افرادی متکبر و سلطه جو هستند که تصوری اغراق آمیز از توانایی ها و پیشرفت هایشان پیدا می کنند. یک نوع اعتماد به نفس کاذب که آنها را دچار یک شناخت دروغین از خود می کند.

و اما اصیل ترین انگیزه زندگی اصل برتری جویی یا (perfection) است.

برتری جویی عاملی است برای وحدت بخشیدن شخصیت و کوشش در بهتر و کامل شدن و به فعل در آوردن استعداد های بالقوه فرد است. برتری جویی تسلط بر دیگران نیست بلکه انگیزه ای است که انسان را از مرحله ای به مرحله دیگر پیش می برد. این انگیزه مدام باعث پیشرفت در انسان میشود نیرویی است که از ایستا بودن جلوگیری و باعث پویایی فرد خواهد شد.

این حس با رقابت جویی کاملا متفاوت است .برای دریافت مفهوم رقابت می توانید به اینجا مراجعه کنید.

خصوصیات افراد دارای عقده حقارت

1-عدم علاقه اجتماعی: به هیچ عنوان دارای عرق اجتماعی و علاقه به جامعه است و هیچ دردی از جامعه برایش اهمیت ندارد و هیچ کاری برای اینکه دنیا بهتر شود انجام نمیدهد.

2-عدم همدلی و مشارکت در گروه :اصلا کار گروهی را دوست ندارد و علاقه ای برای مشارکت در کارگروهی ندارد و اگر در گروهی حضور داشته باشد بیشتر باعث نفاق و از هم پاشیدگی گروه خواهد شد.

3-به شدت از انتقاد بیزارند: این افراد تحمل کوچکترین انتقادی را ندارند و به شدت در مقابل انتقاد پرخاشگری میکنند.

4-به هر قیمتی از هر آنچه دارند یا هستند پیشی می گیرند و مخالفانشان را به شدت سرکوب میکنند و تا میتوانند برای عقب راندن رقبای خویش به آنها ضربه میزنند.

وجود این افراد به شدت برای جامعه خطرناک است چون قادرند به راحتی به انسانهای دیگر آسیب بزنند اگر این افراد دارای قدرت شوند یا مدیریت یک ارگان یا رهبری گروهی را به عهده داشته باشند به شدت خطر ساز می شوند و یک جامعه را به سمت نابودی پیش خواهند برد .

هیتلر یک مثال بسیار مشهود از افراد دارای عقده حقارت است.

تنش ها و اختلالاتی که به واسطه نوع سبک زندگی به وجود می آید و بهداشت روان افراد را از بین می برد .

طلاق و ترس از ازدواج:

طلاق و ترس از ازدواج:

آمار سال1397 نشان داد که در کنار هر 1000 ازدواج 318 مورد طلاق داشتیم یعنی در هر ساعت 63 ازدواج صورت گرفته و در مقابل 20 خانوده متلاشی شده است .

از عوامل روانشناختی که که باعث عدم تمایل جوانان به ازدواج شده است می توان به عوامل زیر اشاره کرد :

_تغییر نگرش ها (طوریکه مردم تا حدودی طلاق را پذیرفته اند )

_سبک زندگی تجمل گرایی (موج ازدواج هراسی را در مردها گسترش داده است .)

_اختلالات شخصیتی و خشونت های خانگی

_اختلالات و انحرافات جنسی

_اعتیاد

_عدم پذیرش مسِیولیت

_فرار از فرزند پروری و عدم مهارت درارتباط موثر

نکاتی که اشاره شد از عوامل بسیار مهم در پدیده طلاق و یا ازدواج گریزی جوانان است . همه این نکاتی که اشاره شد ارتباط مستقیم با نوع سبک زندگی افراد دارد .

مشکلات و اختالافات زناشویی:

بیشتر مشکلات و اختلافات زن و شوهر ها ناشی از مدل سبک زندگی هر فرد است. دراتاق درمان مهمترین سوالی را که از زوجین می پرسم این است که مجموعه کارهایی که در چند ماه اخیر در ارتباط با همسرت انجام دادی در او عشق ایجاد کرده است یا تنفر؟

اکثریت زوجین در پاسخ به این سوال به فکر فرو می روند و با تاسف می گویند تنفر! همان زوجی که مدام از یکدیگر شکایت داشتند و مقصر اصلی رابطه بدشان را طرف مقابل می دانسند امروز در برابر این سوال واکنش معکوسی می دهند.

این که در ایجاد رابطه صحیح چقدر تلاش کرده ایم تا به خودخواهی های خود به خاطر دیگری غلبه کنیم نوعی سبک زندگی است.

اینکه برای حل مسایل آیا قدرت حل مساله داریم یا با تنش سعی میکنیم که مشکل را حل کنیم هم یک نوع سبک زندگی است.

سوال دیگری که از زوجین می پرسم این است:

چه چیز هایی از همسرت به تو مربوط است و چه چیز هایی از وی به تو مربوط نیست؟

اکثر زوجین پاسخ این سوال را نمی دانند و یا فکر می کنند که می دانند …نگرش آنها به این موضوع بیشتر اوقات یک توهم بیمارگونه است .آنها گمان می کنند که همسر جزو مایملک آنهاست و جزیی ترین مسایل آنها به هم مربوط است. درحالیکه خیلی وقت ها باید بدانیم که در کنار هویت خانوادگی هویت فردی هم داریم که در ازدواج سالم باید قادر به حفظ آن باشیم. هر چقدر زن و شوهر ها بتوانند مواردی را بیان کنند که به آنها راجع به همسرشان مربوط نیست، ازدواج آنها سالم تر است.

لازم است که در بیان این موارد شرط انصاف رعایت شود طوریکه هر آنچه که از همسر به طرف مقابل مربوط است. از شما هم به طرف مقابل مربوط است و بالعکس. این روش یک نوع سبک زندگی سالمی را پیاده خواهد کرد که باعث میشود بسیاری از تنش های زناشویی را برطرف گردد و بهداشت و سلامت روان زوجین حفظ شود.

استرس و اضطراب:

گاهی وقتها نوع سبک زندگی آدمها باعث ایجاد استرس بالاتر خواهد شد. و همین استرس اگر ادامه پیدا کند به اضطراب ختم میشود و زندگی فرد را مختل خواهد کرد.

عوامل افزایش استرس و اضطراب و کاهش سلامت روان

-نداشتن استراحت و تغذیه مناسب:

خواب ناکافی باعث خستگی مفرط در روز شده و خستگی باعث ایجاد استرس می گردد. استرس باعث عدم تمرکز شده و همین مساله نا کار آمدی در محیط کار ایجاد می کند. در نتیجه این نا کار آمدی، نارضایتی مدیران و تنزل شغلی و شکست شغلی ایجاد خواهد کرد.

عدم مدیریت ساعت خواب لطمات بسیار سنگینی بر روح و روان و جسم افراد می گذارد.

 

سبک ناسالم تغذیه هم مشکلات فرد را مضاعف کرده و باعث بیماریهای جسمی خواهد شد. وجود یک بیماری در فرد یا اعضای خانواده سطح استرس را در افراد بالا می برد و افراد از اینکه بیمار هستند دغدغه و اضطراب فراوانی را تحمل خواهند کرد.

به عنوان مثال بیماری چاقی علاوه برزمینه سازی برای انواع بیماریها باعث عدم برانگیختگی جنسی برای همسرهم خواهد شد و این مساله آرام آرام باعث طلاق جنسی و عاطفی شده و ممکن است روابط فرا زناشویی و خیانت را به دنبال داشته باشد در نتیجه استرس ناشی از این مسایل سلامت روان خانواده و همچنین سلامت جنسی زوجین را به خطر انداخته و خطر طلاق را افزایش می دهند.بدیهی است که سو مصرف مواد مخدر و مصرف مشروبات الکلی نیز اثرات بسیار مخربی بر سلامت روان افراد خواهد داشت .

برای آموختن مهارتهای غلبه براضطراب به اینجا مراجعه کنید .

 

-عدم خودشناسی و عدم شناخت استعداد های فرد

یکی از عوامل استرس زا عدم خود شناسی و شناخت استعدادها و نداشتن هدف در زندگی است چرا که فرد نمی داند با توجه به توانایی هایش در چه کاری موفق خواهد شد و در چه چیزی استعداد دارد..بنابراین سردرگم خواهد بود و این سردرگمی ناشی از بی هدفی و عدم خودشناسی او را دچار تنش خواهد کرد.با انجام مشاوره یا تست های خود شناسی و شخصیت شناسی مثل mbti می تواند به خود کمک کند .برا ی آشنایی با این ابزار می توانید به اینجا مراجعه کنید .

عدم تفکیک نقش ها:

هر کدام از ما در جایگاهی که هستیم نقش های متفاوتی را داریم مثلا یک مرد 30 ساله را در نظر بگیرید که در شغل پزشکی مشغول به کار است.

وی متاهل است و دارای فرزند . وی در دانشگاه هم تدریس می کند و در بورس هم فعالیت دارد. گاهی هم در کلاسهای هنری شرکت می کند و موسیقی می خواند. نقش های این فرد را با هم می شماریم:

وی در خانه همسر و پدر است و برای والدینش نقش فرزند را دارد.در کلاس درس استاد است و در کلاس موسیقی شاگرد. در مطب برای بیمار پزشک است اما در بازار سرمایه یک سرمایه گذار است.

همانطور که ملاحظه می کنید این فرد دارای نقش های زیادی است و درهر کدام از این نقش ها وظایفی به عهده دارد. اگر این پزشک در ارتباط با هر یک از این نقش ها خوب عمل کند و بتواند نقش ها را به خوبی از هم تفکیک کند ، زندگی پر تنشی را تجربه خواهد کرد. مخصوصا در روابط زن و شوهری. اگر هر نقش دیگری با این نقش تداخل پیدا کند آن چیزی که قربانی می شود رابطه زن و شوهریست. مثل زمانیکه زن و شوهر ها در نقش شریک مالی یا رییس و کارمند با هم قرار می گیرند در این صورت روابط آنها کاملا تحت تاثیر نقش های دیگر قرار می گیرد و آسیب شدیدی می بیند و باعث افزایش استرس شدید در آنان خواهد شد

وسواس:

یکی از بیماریها و مشکلاتی که سبک زندگی آدمها ممکن است به آن دامن بزند و آن را تشدید کند بیماری وسواس است.بیماری وسواس به شدت سلامت روان افراد خانواده را از بین می برد به طوری که افراد خانواده هم مکن است دچار وسواس شوند مخصوصا سلامت روان فرزندان خانواده بسیار تحت تاثیر افکار وسواسی بیمار قرار خواهد گرفت .

وسواس یعنی تکرار بیهوده و مستمر یک فکر یا عمل.

در کنار یک آدم وسواسی همیشه آدمهای منفعل زندگی می کنند.سبک زندگی منفعلانه باعث بروز و تشدید وسواس می شود. وقتی که فرد منفعل به تمام افکار و اعمال وسواس گونه فرد مبتلا بها می دهد و هر آنچه فرد بیمار تقاضا می کند را بدون اعتراض انجام می دهد دقیقا باعث تشدید بیماری وسواس خواهد شد. بیماری وسواس طوری است که یک یا چند خانواده را درگیر می کند و یک نفر وسواسی کل خانواده را ممکن است مبتلا به وسواس کند.
بنابراین توصیه می کنم در زندگی کنار آدم های وسواسی منفعل نباشیم.

برای آشنایی با بیماری وسواس اینجا را کلیک کنید .

خشم:

خشم یک احساس طبیعی است که در بعضی از مواقع به وجود می آید اما طرز بیان و کنترل آن به یک مهارت نیاز دارد .خشم اگر کنرل نشود به سلامت روان فرد و همچنین اعضای خانواده و جامعه آسیب جدی وارد خواهد کرد .فرد خشمگین به حقوق دیگران تعدی می کند و اثرات نامطلوبی بر روح و روان و آرامش اطرافیانش باقی می گذارد .گاهی اثرات یک خشم ممکن است سالها بر ذهن و روح افراد باقی بماند و حتی افراد را دچار PTSD کند . طوری که جلسات متعدد رواندرمانی هم به سختی بتواند آثار مخرب آنرا کمرنگ کند .برای آشنایی با مفهوم PTSD اینجا را کلیک کنید .

شاید جالب باشد که بدانید آدمها وقتی خشمگین می شوند که ،حس کنند کنترل امور از دست آنها خارج شده است. و دیگر قادر به کنترل افراد یا محیط نیستند .پس فقط کافی است دست از کنترل کردن دیگران برداریم وسبک زندگی کنترلگری را تغییر دهیم .بعد متوجه می شویم که چقدر کمتر خشمگین خواهیم شد .

خشم به شدت انرژی روانی شما را به شدت کاهش می دهد .

 

وقتی که یاد بگیریم به دیگران و حقوق آنها احترام بگذاریم. و به فرزندانمان تا حدودی آزادی دهیم قطعا کمتر خشمگین و عصبانی خواهیم شد.

من می توانم با دلیل محکم به شما ثابت کنم که همه ما قادر هستیم خشم خود را کنترل کنیم.

دقت کنید زمانیکه با فرزند خود تنها هستید کودک شما کاری را بر خلاف میل شما انجام می دهد. شما خشمگین و عصبانی می شوید. و ممکن است کودک خود را دعوا کنید اما اگر همان کار را در یک مهمانی انجام دهد نه تنها دعوایش نمی کنید بلکه رفتاری بسیار منطقی از خود بروز

می دهید.

بنابراین ما قادریم خشم خود را کنترل کنیم و بسیار منطقی رفتار کنیم اما با توجه به زمان و مکان دست به رفتار های انتخابی می زنیم تا دیگران را کنترل کنیم .

از آدمها به اندازه واقعیتش انتظار داشته باشید نه به اندازه موقعیتشان

 

– سطح انتظارات بالاتر از توانمندیهای خود

گاهی وقت ها آدمها چون توانمندی های خودرا نمی شناسند انتظارات بسیار زیادی از خود دارند. در حالیکه شاید آن کارها از توانمندی های آنها خارج باشد.

این انتظارات بالاتر از توانمندیهای خود، گاهی ممکن است به شکست های پی در پی بیانجامد. و این شکست های مداوم ممکن است باعث درماندگی آموخته شده گردد.

من با این جمله که شکست زمینه ساز پیروزی است کاملا مخالفم چون اتفاقا شکست ممکن است زمینه ساز شکست های بعدی باشد. به خاطر همین است که توصیه می شود با ایجاد زمینه های موفقیت های کوچک برای خود و فرزندانتان از درماندگی آموخته شده جلوگیری کنید. درماندگی آموخته شده یعنی باوربه اینکه من ناتوانم و من قادر به پیروزی نیستم.

برای درک بهتر و بیشتر این مفهوم آزمایش مربوط به سگ های مارتین سگلیمن را از اینجا حتما مطالعه کنید.

گفت وگوهای درونی با خود ( Self conversation)

همه آدمها روزانه بارها و بارها با خود گفت و گو می کنند و بیشتر وقت ها خودشان را سرزنش می کنند و باعث تحقیر خود و کاهش عزت نفس خویش می گردد.

این کلمات منفی آثار مخربی در ما به جای خواهد گذاشت. توصیه می کنم تمرین کنید تا کلمات منفی را به کلمات مثبت تبدیل کنید.

گاهی وقت ها شما با کلماتی مثل نمی توانم یا آیا می توانم دچار شک و تردید می شوید و به خودتان تلقین منفی می کنید . دو جمله جادویی چرا که نه ؟و کی گفته ؟می تواند به شما کمک کند.

زمانی که سوالاتی از قبیل: آیا من می توانم؟ بر ذهن شما نقش می بندد با جمله :چرا که نه آنرا به جمله مثبت تبدیل کنید.

وقتی که جمله منفی من نمی توانم ذهن شما را درگیر می کند با سوالی مثل کی گفته؟ ذهن خودتان را درگیر کنید و به آن شکل مثبت دهید.

اگر آدمها یاد بگیرند که هرگز خودشان خود را سرکوب نکنند هیچ کس نمی تواند آنها را سرکوب کند. مشکل ما آدمها این است که ما خودمان را دوست نداریم و بزرگترین ضربه ها را خودمان به خود وارد میکنیم.

تمام مطالبی که از ابتدای این مقاله تا اینجا ارائه شد راهکارهایی بود در جهت تغییر به سمت بالا بردن سلامت روان ،آرامش ،بهداشت روان و سرحالی روانی آدمها .تغییر واژه ای که شاید به نطر ساده باشد اما در عمل به شدت سخت و طاقت فرساست و انسانهای شجاع و جسور را می طلبد . تغییر در جهت مثبت توانمندی و اراده بسیار بالایی می طلبد.

تغییر مثلثی است با سه بعد.

یک بعد این مثلث تشویق است. افراد اگر تشویق شوند ممکن است تغییر کنند. این یک انگیزه بیرونی است که باعث می شود که آدمها برای ایجاد تغییر درخود اقدام کنند .

مثل یک فرد سیگاری که برای ازدواج با دختری که دوست دارد دست به ترک سیگار می زند. چون دختر مورد علاقه اش او را تشویق به ترک سیگار کرده است.

اما این ترک ممکن است بلافاصله بعد از کاهش این تشویق از بین برود و فرد مجددا مبتلا به سیگار شود.

بعد دیگر این مثلث اجبار است.

اجبار هم یک انگیزه بیرونی است. نیرویی از بیرون که بر فرد اثرمی گذارد و او را مجبور به انجام هر کاری می کند.

این تغییر تا زمانی ادامه دارد که نیروی اجبارقویا وجود داشته باشد و به محض برداشتن این نیرو تغییر از بین رفته و فرد به همان وضعیت اولیه بر می گردد.مثل معتادی که به اجبار به کمپ برده می شود و بلافاصله بعد از برگشتن از کمپ دوباره معتاد می شود.

بعد دیگر مثلث که مهم ترین بعد تغییر است بعد خواستن است. این یک انگیزه درونی است . نیرویی از درون فرد که او را قادر به ایجاد تغییر می کند.و تا وقتی که خود فرد نخواهد که تغییر کند اجبار و تشویق نمی توانند فرد را مجاب به تغییر مداوم کنند و اگر تغییری نیز حاصل شود به احتمال زیاد موفق خواهد بود.

تغییر مراحلی دارد که طی این مراحل اتفاق می افتد.

مرحله اول آگاهی به تغییر است. یعنی فرد کاملا نسبت به تغییر و عواقب آن مطلع باشد و از منابع آگاه اطلاعات صحیح گرفته باشد چون گرفتن اطلاعات نا صحیح باعث جو زدگی شده و با اولین شکست فرد دچار یاس و نا امیدی خواهد شد.

مرحله بعدی تصمیم به تغییر است و مرحله بعد از آن اقدام است و فرد در این مرحله در مسیر تغییر گام برمی دارد.

این نوع تغییر با ثبات خواهد بود و درصد بازگشت ناپذیری پایینی دارد . بیشتر افراد بعد از این نوح تحول زندگی شادتری را سپری خواهند کرد و این نوع تغییر به بالارفتن سطح سلامت روان آنان کمک بیشتری خواهد کرد .

به امید اینکه بتوانیم با تغییر سبک و مدل زندگی مان سلامت روان خود و خانواده را تضمین کنیم.

ما در روانشناسی به دنبال ارتقا سلامت روان هستیم، نه صرفا پیشرفت و موفقیت.

 

طاهره سادات بدری مدیرعامل موسسه روانشناسی آموزشی روان سلام

شبکه های مجازی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای دسترسی به رایگان به باشگاه آویژه
و پادکست های طاهره سادات بدری ثبت نام کنید.

باشگاه آویژه فقط برای کاربران سایت و در منوی سایت قابل مشاهده خواهد بود

سوالی دارید در خدمتیم؟